منو حالا نوازش کن ... که این فرصت نره از دست
شاید این اخرین باره ... که این احساس زیبا هست
منو حالا نوازش کن ... همین حالا که تب کردم
اگه لمسم کنی شاید ... به دنیای تو برگردم
هنوزم میشه عاشق بود ... تو باشی کار سختی نیست
بدون مرز با من باش ... اگرچه دیگه وقتی نیست
نبینم این دم رفتن ... تو چشمات غصه میشینه
همه اشکاتو میبوسم ... میدونم قسمتم اینه
تو از چشمای من خوندی ... که از این زندگی خستم
کنارت اونقدر ارومم ... که از مرگ هم نمیترسم
تنم سرده ولی انگار ... تو دستای تو اتیشه
خودت پلکامو میبندی ... و این قصه تموم میشه
در دو چشمش گناه می خندید
بر رخش نور ماه می خندید
در گذرگاه آن لبان خموش
شعله یی بی پناه می خندید
شرمناک و پر از نیازی گنگ
با نگاهی که رنگ مستی داشت
در دو چشمش نگاه کردم و گفت:
باید از عشق حاصلی برداشت
سایه یی روی سایه یی خم شد
در نهان گاه راز پرور شب
نفسی روی گونه یی لغزید
بوسه یی شعله زد میان دو لب
در این خاك زرخیز ایران زمین نبودند جز مردمی پاك دین
همه دینشان مردي و داد بود وز آن کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کیششان گنه بود آزار کس پیششان
همه بنده ناب یزدان پاك همه دل پر از مهر این آب و خاك
پدر در پدر آریایی نژاد ز پشت فریدون نیکو نهاد
بزرگی به مردي و فرهنگ بود گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و هوش ما که شد مهر میهن فراموش ما
که انداخت آتش در این بوستان کز آن سوخت جان و دل دوستان
چه کردیم کین گونه گشتیم خار؟ خرد را فکندیم این سان زکار
نبود این چنین کشور و دین ما کجا رفت آیین دیرین ما؟
به یزدان که این کشور آباد بود همه جاي مردان آزاد بود
در این کشور آزادگی ارز داشت کشاورز خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودي دبیر گرامی بد آنکس که بودي دلیر
نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت نه بیگانه جایی در این خانه داشت
از آنروز دشمن بما چیره گشت که ما را روان و خرد تیره گشت
از آنروز این خانه ویرانه شد که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کدخدایی کند کشاورز باید گدایی کند
به یزدان که گر ما خرد داشتیم کجا این سر انجام بد داشتیم
بسوزد در آتش گرت جان و تن به از زندگی کردن و زیستن
اگر مایه زندگی بندگی است دو صد بار مردن به از زندگی است
بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم برون سر از این بار ننگ آوریم
یه روز سرد خزون تنگ غروب خسته از ادمای شهر شلوغ
خسته از نگاه پر درد زمون از حضور بی نشون حسمون
تو کوچه باغ شب دلواپسی بی ستاره موندم تو این بی کسی
دوباره پیش روم هستی
اگرچه این یه تصویره
اگرچه بی صدا رفتی
صدات برام نمیمیره...
پی نوشت: به یاد کسی که خیلی زود از پیشمون رفت...خیلی بهت احتیاج داریم ولی نیستی اما به زودی ما میایم پیشت.